سفر
سفر برای من سخت نیست
نه چمدان می خواهد
نه بلیط
همیشه جاده ای تازه هست که روی تنت درد می کند
کافیست دهانم را ببندم
چشمانم را ببندم
و صبورترین کفش هایم را بپوشم

به استخوان هایم رسیده ای
مثل درد
که گاهی
راهش را از میان هر چه که پوشیده ام باز می کند
و از پوستم می گذرد
حالا مرگ
مرا که تمام کند
تو را سال ها دوست خواهد داشت

کوتاه است
فرصت اینکه حروف ناممان لابه لای هم بماند
زمین
همیشه همان قدر که برای نزدیک شدن گشته است
برای دور شدن هم می گردد

تکه کاغذی بیاور
نامم را بنویس
و چند خط عمودی روی آن بکش
سالهاست
در زندان های هر قصه ای
کسانی شبیه من
با خراش هایی شبیه نام تو بر دیوار
زندگی می کنند
سال می خورند
می میرند
پنجشنبه 20 شهریور 1393 - 8:22:00 AM